Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 195 (5639 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
I'm uneasy about it.
U
من باهاش راحت نیستم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I'm fine with it.
<idiom>
U
من باهاش مشکلی ندارم.
a wedding with all the trimmings
[fixings]
U
یک عروسی با هر چیزی که باهاش می آید
with all the frills
U
با همه تزئینات که باهاش می آید
with all the fixings
[American E]
U
با همه و هر چیزی که باهاش می آید
with all the trimmings
U
با همه و هر چیزی که باهاش می آید
I don't know what to do with that.
U
من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
He is absolutely determined to go and there's just no reasoning with him.
U
او
[مرد]
کاملا مصمم است برود و باهاش هیچ چک و چونه نمیشه زد.
iam pretty well
U
بد نیستم
i am not good at sums
U
نیستم
i am not of his mind
U
نیستم
i am only middling
U
بد نیستم
I am not your maid.
U
نوکرت که نیستم.
Not my department.
<idiom>
U
من مسئول نیستم.
non placer
U
موافق نیستم
That's not my province.
U
من مسئول آن نیستم.
I'm not worth it.
U
من در حد اون نیستم.
i am not a with him
U
با او اشنا نیستم
I am in the dark. Iam not in the picture.
U
من در جریان نیستم
I am not worried about it.
U
من در موردش نگران نیستم.
I am not as mad as all that .
U
آنقدها هم دیوانه نیستم
i am unwilling to go
U
راضی نیستم بروم
I wasn't born yesterday.
<idiom>
U
من بی تجربه نیستم !
[اصطلاح]
but don't hold me to it
[idiom]
U
ولی مطمئن نیستم
i do not belong here
U
من اهل اینجا نیستم
i am unused to that noise
U
من به ان صدا اشنا نیستم
i am unwilling to go
U
مایل نیستم بروم
Such things just dont interest me.
U
توی این خطها نیستم
I wasn't born yesterday.
<idiom>
U
من ساده لوح نیستم !
[اصطلاح]
I'm not too keen on it.
<idiom>
U
من خیلی بهش مشتاق نیستم.
I am not aware of that.
<idiom>
U
درباره اش آگاه نیستم.
[اصطلاح]
I'm not made of money!
<idiom>
U
من که پولدار نیستم!
[اصطلاح روزمره]
Nothing is further from my mind than marriage .
U
اصلا" فکر ازدواج نیستم
iam out of practice
U
چندی است که وارد کار نیستم
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic.
U
من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
iam not in prac tice
U
چندی است وارد کار نیستم
I am not much of a cinema-goer.
U
زیاد اهل سینما ( رفتن ) نیستم
Count me out .
U
دور مرا خط بکش ( من یکی که نیستم )
To stage political demonstrations.
U
تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
That won't work with me!
U
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
It doesn't fly with me
[American E]
[colloquial]
U
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
I'm not very hungry, so please don't cook on my account.
U
من خیلی گرسنه نیستم، پس لطفا بحساب من آشپزی نکن.
I dont smoke at all.
U
اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
comfortable
U
راحت
convenient
U
راحت
cozy
U
راحت
easing
U
راحت
cosiness
U
راحت
cosey
U
راحت
tranquility
U
راحت
eases
U
راحت
eased
U
راحت
home like
U
راحت
homelike
U
راحت
ease
U
راحت
cushy
U
راحت
cushiest
U
راحت
cushier
U
راحت
tranquillity
U
راحت
beforehand
U
راحت
cosier
U
راحت
cuddly
U
راحت
placid
U
راحت
snug
U
راحت
cozies
U
راحت
cosy
U
راحت
comforts
U
راحت
comforting
U
راحت
comforted
U
راحت
comfort
U
راحت
cozier
U
راحت
coziest
U
راحت
cosiest
U
راحت
cosies
U
راحت
Relax!
U
راحت باش!
show up
<idiom>
U
راحت دیدن
lay on your oars
U
راحت باش
to take one's rest
U
راحت کردن
to lie down
U
راحت کردن
to be at ease
U
راحت نبودن
stand easy
U
در جا راحت باش
to set at ease
U
راحت کردن
set at ease
U
راحت کردن
to send to glory
U
راحت کردن
parade rest
U
راحت باش
easy chairs
U
صندلی راحت
sportswear
U
لباس راحت
relieving
U
راحت کردن
bed of roses
U
وضع راحت
aforehand
U
اماده راحت
easy chair
U
صندلی راحت
accomodating
U
راحت موافق
break
U
راحت باش
breaks
U
راحت باش
straight
U
راحت مرتب
straighter
U
راحت مرتب
indolence
U
راحت طلبی
straightest
U
راحت مرتب
snug
U
راحت واسوده
relieve
U
راحت کردن
relieves
U
راحت کردن
light handed
U
اسان راحت
easy circumstances
U
زندگی راحت
rest
U
راحت باش
wells
U
راحت بسیارخوب
well
U
راحت بسیارخوب
couthie
U
راحت ومطبوع
cozily
U
بطور راحت
commodiously
U
بطور راحت
rests
U
راحت باش
cuddling
U
در بستر راحت غنودن
cuddles
U
در بستر راحت غنودن
cuddle
U
در بستر راحت غنودن
cuddled
U
در بستر راحت غنودن
eases
U
اسودگی راحت کردن
eased
U
اسودگی راحت کردن
easing
U
اسودگی راحت کردن
ease
U
اسودگی راحت کردن
snugly
U
بطور دنج یا راحت
easy
<adj.>
U
راحت
[آسان گیر]
easygoing
<adj.>
U
راحت
[آسان گیر]
relaxed
<adj.>
U
راحت
[آسان گیر]
easy-going
<adj.>
U
راحت
[آسان گیر]
halts
U
راحت باش کردن
halted
U
راحت باش کردن
leave alone
<idiom>
U
راحت گذاشتن (شخصی)
dismass
U
به راحت باش رفتن
You neednt worry . Dont bother your head.
U
خیالت راحت باشد
Please make yourself comfortable.
U
لطفا" راحت باشید
accommodatingly
U
بطور موافق راحت
jettison
U
از شر چیزی راحت شدن
jettisoned
U
از شر چیزی راحت شدن
jettisoning
U
از شر چیزی راحت شدن
jettisons
U
از شر چیزی راحت شدن
well lodged
U
دارای منزل راحت
to take one's ease
U
راحت شدن یا بودن
halt
U
راحت باش کردن
stand easy
U
در جا راحت باش بایستید
humane killer
U
تپانچه راحت کشی
With an easy mind (conscience).
U
با خیال (وجدان ) راحت
fall up
U
در جا راحت باش کردن
alights
U
راحت کردن تخفیف دادن
coil up
U
تجمع ستون در راحت باش
to sleep sound
U
خواب راحت یاسنگین رفتن
homey
U
راحت واسوده خانه دار
alighting
U
راحت کردن تخفیف دادن
alighted
U
راحت کردن تخفیف دادن
out of one's hair
<idiom>
U
ازشر کسی راحت شدن
To set someones mind at ease.
U
خیال کسی را راحت کردن
cosily
U
بطور راحت بطورگرم ونرم
easement
U
راحت شدن از درد منزل
lope
U
چهارنعل طبیعی و راحت اسب
loped
U
چهارنعل طبیعی و راحت اسب
lopes
U
چهارنعل طبیعی و راحت اسب
loping
U
چهارنعل طبیعی و راحت اسب
alight
U
راحت کردن تخفیف دادن
fall up
U
درجا راحت باش بر هم زدن صف
pipe down
U
راحت باش دادن ساکت شدن
Dont stand on ceremony.
U
تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
I feel relieved because of that issue!
U
خیال من را از این بابت راحت کردی!
end in itself
<idiom>
U
مکان کافی برای راحت بودن
to sleep like a baby
<idiom>
U
مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
on easy street
<idiom>
U
پول کافی برای زندگی راحت داشتن
burke
U
بطوراهسته وغیر مستقیم از شرکسی راحت شدن
lethal chamber
U
اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
She is comfortably off.
U
ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
This car can hold 6 persons comefortably.
U
دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
give someone enough rope and they will hang themself
<idiom>
U
به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
no joy without a
U
نوش بانیش است راحت محض میسرنشودنیست به صامی
flagging
U
قرار دادن یک نشانگر در یک موضوع تا بعداگ راحت پیدا شود
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
U
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
The hotel was home from home .
U
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
visualization
U
تبدیل اعداد یا داده به صورت گرافیکی که راحت تر قابل فهم باشد
When we get this project off the ground we can relax.
U
وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
Gezellig
<adj.>
U
دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
users
U
زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
user
U
زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
i do not know your house
U
خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
suitcase
U
نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند
suitcases
U
نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند
manager
U
نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
managers
U
نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
conveniency
U
راحت- اسایش- راه دست-اسوده- وسیله اسایش یاراحت- مستراح
MMI
U
سخت افزار و نرم افزار طراحی شده برای اینکه کاربر راحت تر با ماشین ارتباط داشته باشد
relaxing
U
تمدد اعصاب کردن راحت کردن
relaxes
U
تمدد اعصاب کردن راحت کردن
relax
U
تمدد اعصاب کردن راحت کردن
lightening
U
سبکبار کردن راحت کردن
lightened
U
سبکبار کردن راحت کردن
lighten
U
سبکبار کردن راحت کردن
lightens
U
سبکبار کردن راحت کردن
tracings
U
تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
tracing
U
تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
directory
U
روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
directories
U
روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
Recent search history
Forum search
2
In someone bad (or good) books.
1
من انگلیسی بلد نیستم چگونه باکامپیوترکارکنم
2
من انگلیسی بلد نیستم چگونه باکامپیوترکارکنم
2
من انگلیسی بلد نیستم چگونه باکامپیوترکارکنم
4
express, overexpression
4
express, overexpression
4
express, overexpression
4
express, overexpression
1
no!i am not,repeat not,going back to my father to ask for money
1
This is not merely convenient;
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com